دوستداران ادبیات فارسی

پایگاه شخصی مسعود رهگذر،ادب و فرهنگ اصیل فارسی

دوستداران ادبیات فارسی

پایگاه شخصی مسعود رهگذر،ادب و فرهنگ اصیل فارسی

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

مسعود رهگذر
۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من تعجب می کنم 
چطور روز روشن 
دو هیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد!

 اکبر اکسیر

مسعود رهگذر
۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هی مگو که قارقار می کند
تو زبان زاغ را نخوانده ای
عاشق است و یاریار می کند!
.............. محمدشریف سعیدی

مسعود رهگذر
۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




مسعود رهگذر
۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مسعود رهگذر
۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: «باید از تو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد.»
پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند. پیرمرد گفت: «زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!»
پرستاری به او گفت: «خودمان به او خبر می‌دهیم.»
پیرمرد با اندوه گفت: «خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد. حتی مرا هم نمی‌شناسد!»
پرستار با حیرت گفت: «وقتی که نمی‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟»
پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: «اما من که می‌دانم او چه کسی است...!»
مسعود رهگذر
۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مردی جان خود را با شنا کردن از میان امواج خروشان و سهمناک رودخانه ای به خطر انداخت و پسر بچه ای را که بر اثر جریان آب به دریا رانده شده بود,از مرگ حتمی نجات داد.

پسر بچه پس از غلبه بر اضطراب و وحشت ناشی از غرق شدن رو به مرد کرد و گفت:از اینکه جان مرا نجات دادید,متشکرم...

مرد به چشمان پسر بچه نگریست و گفت:تشکر لازم نیست، پسرم فقط اطمینان حاصل کن که جانت ارزش نجات دادن را داشت ...

مسعود رهگذر
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر