غزل مصیبت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام روز تاسوعا
بیا یاابنالحسن دردم دوا کن
دلم را با شهیدان آشنا کن
بیا تا سر به پیکر دارد آقا
منُ راهی دشت کربلا کن
خوشا آنان که محرم با تو بودند
شهیدانی که همدم با تو بودند
خوشا آنان که در وقت شهادت
لبِ تشنه، محرّم با تو بودند
الهی کاش با مولا نشینم
لبِ تشنه لبِ دریا نشینم
الهی من بیایم کربلاتان
کنار خیمه سقا نشینم
بیا در بزم ما اشکی بیفشان
دل ما را به آه خود بسوزان
به لب داریم ذکر یا ابالفضل
به لبهای تو ذکر ای عمو جان
به غیر امر مولا هیچ نشناخت
به دوش خویش مشک خشک انداخت
تمام تکیهگاه خیمهها رفت
علم با رفتنش کار حرم ساخت
صدا زد با دل پردرد ای آب
به لبهای حرم برگرد ای آب
چرا اینقدر با ما بیوفایی
وفا با مردم نامرد ای آب؟!
تو مهر حضرت زهرایی ای آب
تو نهری دور از دریایی ای آب
شدی ای مشک از سقا مهمتر
تو هستیِ منِ سقایی ای آب
سپر شد پیکرم بر پیکر مشک
صدف شد سینهام بر گوهر مشک
بیا ای تیر چشم دیگرم را
بگیر و دست بردار از سر مشک
دو دستم روی خاک و خون به رویم
تیمم کرد دستم با وضویم
خودم دیدم ز یال مرکبم ریخت
به روی خاک آب و آبرویم
خسوف خون شده ماه مدینه
خسوف گرد ابروی سکینه
الهی بشکنه دست کمونی
که تیرش دوخت مشکم را به سینه
کجایی سیّدی! ای جان زهرا
ببینی سفره احسان زهرا
گرفتم اجر ایثار و ادب را
سرم افتاده بر دامان زهرا
حسین آمد کنار پیکر من
شده خاک خجالت بر سر من
کسی با مادرم میگفت ای کاش
شد از امروز زهرا مادر من
ز تو شرمندهام آبآورت رفت
علمدار رشید لشکرت رفت
تو تا در راه بودی مادرت بود
تو از راه آمدی و مادرت رفت
به پیش پات دارم باغ لاله
خوشامدگوییام شرم است و ناله
مرا بگذار و راهی حرم شو
شدم دلواپس گوش سهساله
من و فکر حرامی و جسارت
حرم فکر بدون من اسارت
کنار علقمه من ماندم و تو
همه سمت حرم در فکر غارت